انگشت و استکان حکایت دهم
انگشت و استکان حکایت دهم(تهدید به قتل)
تهدید به قتل
کار و مطالعه زیاد، حاج شیخ عبّاس قمی را از عبادت غافل نمیکرد. به قرائت قرآن کریم و نماز شب مقیّد بود. در کنار همه اینها به حوادث و جریانهای اجتماعی و سیاسی نیز توجّه داشت.
سالهای اقامت او در مشهد مصادف شده بود با رونق گرفتن کار گروههای تبلیغاتی آمریکایی که در مشهد و شهرهای دیگر ایران ذهن مردم را علیه اسلام پریشان میساختند.
حاج شیخ عبّاس قمی در مقابل این جریان مرموز فرهنگی موضعگیری کرد و در سخنرانیها به طور علنی به تشریح این خطر دینی و سیاسی پرداخت.
«کمیته مجازات دموکرات مشهد» که از حمایت محافل ماسونی و بهایی برخوردار بود و در مسیر گسترش نفوذ فرهنگی و سیاسی آمریکاییان در ایران فعالیت میکرد. گفتار حاج شیخ را با اهداف خود مغایر دید. این کمیته طی نامهای از حاج شیخ خواست که علیه آمریکاییها حرف نزند، در غیر این صورت کشته خواهد شد.
دموکراتها و همفکران آنها از دوران مشروطه اقدام به تشکیل گروههای ترور کرده بودند تا مخالفان خود را از میان بردارند. از این رو تهدیدشان جدی بود.
حاج شیخ عبّاس قمی پس از دریافت این نامه، روزی مشغول خریدن گوشت بود که چند نفر سوار بر اتومبیل به او رسیدند و از او خواستند که تا بیرون شهر با آنها همراهی کند. حاج شیخ پذیرفت و همه با هم از مشهد خارج شدند.
در میان راه، سرنشینان اتومبیل به حاج شیخ اصرار کردند که از همان جا، همراه ایشان راهی سفر حج شود. حاج شیخ نامهای برای مرحوم آیتالله قمی (عموی همسرش) نوشت و ماجرا را بازگو کرد. آنگاه نامه را با گوشتی که برای خانه خریده بود، توسط یکی از همراهانش به مشهد فرستاد.
مرحوم آیتالله قمی پس از باخبر شدن از موضوع، پاسخ داد که با این سفر موافق است. او نیز نامهاش را با یک دست پیراهن و شلوار حاج شیخ به آورنده پیام داد تا به او برساند.
به این ترتیب حاج شیخ برای چندمین بار راهی حج شد. هنگامی که بار دیگر به مشهد بازگشت، «کمیته مجازات» از بین رفته بود و تهدید به ترور منتفی شد.(انگشت و استکان حکایت دهم)
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.