انگشت و استکان حکایت چهاردهم
انگشت و استکان حکایت چهاردهم(لطیفتر از آب)
لطیفتر از آب
از شاعران فارس و عرب اشعار زیادی را در حافظه داشت. با آنکه بیشتر اوقات خود را با احادیث و تاریخ و اخلاق سپری میکرد، ولی با «شعر» میانه خوبی داشت و از مطالعه دیوان شاعران لذّت میبرد.
مرحوم سردار کابلی میگفت که از حافظه حاج شیخ عبّاس قمی در شگفتم. هیچ بیتی از یک غزل را نخواندم، مگر آنکه حاج شیخ تمام غزل را از حفظ میخواند.
سعی میکرد اشعار همه شاعران را ببیند و از آنهاه یادداشتبرداری کند. اگر باخبر میشد کسی دو بیت شعر در یاد دارد که او ندیده است، با هر دشواری او را پیدا میکرد و آن دو بیت را ضبط میکرد. او روحی لطیف و طبعی شعر پسند داشت.
حاج شیخ عبّاس قمی حتّی در مفاتیح الجنان نیز به شعر توجّه نشان داده و در مناسبتهای مختلف از آثار شاعران بهره برده است.
او در کنار استفاده از شعر شاعران، تلاش میکرد که عقاید خاص آنان را ترویج نکند. نسبت به اهل تصوّف از همه حسّاستر بود. هر گاه شعری از این گروه نقل میکرد، نام شاعر را نمیآورد.
پس از وفات حاج شیخ عبّاس قمی یکی از ناشران کتابهای او تصمیم گرفت منتهیالامال را به شکلی نو روانه بازار کند که در مقایسه با کار رقیبان مزایایی داشته باشد. به یکی از اهل قلم مراجعه کرد و به او سفارش داد که تغییراتی در متن این کتاب ایجاد کند، ولی در این زمینه با هیچکس سخن نگوید.
روزی فرزند ارشد حاج شیخ نزد شخصی رفت که تصحیح کتاب را بر عهده گرفته بود. خود را معرفی کرد و با عصبانیت پرسید: شما میخواهید نوشته پدرم را تغییر بدهید؟
او که از این برخورد تعجّب کرده بود، گفت: مگر خواب دیدهای؟
فرزند حاج شیخ گفت: بله خواب دیدم. پدرم دیشب در خواب نام شما را به زبان آورد و فرمود فلانی تصمیم دارد در منتهیالامال تغییر بدهد.
برو به ایشان عرض کن _ اگر میخواهی در پاورقی، شماره و سوره آیات را بنویسی، مانعی ندارد، ولی راجع به اشعار، من راضی نیستم اسم گویندهاش را ذکر کنی. من میدانسم گویندهاش کیست، امّا نخواستم اسم او را بیاورم که نام آنها زنده شود و ترویج صوفیه باشد…
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.